آنام و طاهای من

شعرهايي كه آنام و طاها بلدن

شعر جنگلبان جنگلبانم بچه ها كارم يه كار سخت نگهباني از جنگل از بيشه و درخت مواظب يه وقتي جنگل آتيش نگيره كسي نياد با تبر حمله به جنگل كنه خدايي نكرده درختي رو قطع كنه   طاها هم اينجوري مي خونه جنگلبانم بچايا كارم كار سخت  . مواظبم جنگل آتيش نگيره. كسي نياد با تبر حمله به جنگل كنه خدايي نكرده درختي رو قطع كنه   شعر خرگوش من چه نازه خرگوش من چه نازه گوشاش چقدر دارزه مي پره مثل آهو مي خوره برگ كاهو طايا جونم فقط بيت اولش رو بلده شعر قورباغه قور قور قورباغه تو جنگل و تو باغه بقيه اش يادم نيست شعر اتل متل توتوله و يه توپ دارم قل قليه ...
27 آذر 1393

جلسه تهران

سلام صبح روز  پاييزيتون بخير من روز يك شنبه 23 آذر  جلسه اصلاحيه بودجه تو سازمان مركزي مون تو تهران داشتم  اول قرار بود پنج شنبه  بريم شمال خونه مامان و بچه ها رو بزاريم و شنبه من و شاهرخ دو تايي بريم تهران اما پنج شنبه چون شاهرخ رفته بود  فوتبال و خسته بود قرار شد جمعه صبح راه بيفتيم  . صبح ساعت 9 پاشدم شاهرخ رو بيدار كردم رفت نون و تخم مرغ و سرشير خريد به آنام و طاها تخم مرغ دادم  خودمون هم سر شير و عسل خورديم بعد از صبحانه جمع و جور كرديم راه بيفتيم كه اين جمع و جور كردن تا 11 طول كشيد تو راه طبق معمول آنام و طاها كلي شيطون كردن و از سر و كله هم بالا رفتن وقتي رسيديم دم خونه مامان طاها مي گفت خونه مام...
25 آذر 1393

کربلا

جمعه آنام ساعت 5/9 پا شد و گفت حوصله ام سر رفته مي خوام كارتن ببينم منم  پا شدم  ديدم مامان هم بيدار شده و داره زيارت عاشورا مي خونه واسه آنام پرشيون تون گذاشتم و رفتم تو اتاق دراز كشيدم يه نيم ساعت بعد پا شدم واسه آنام نيمرو درست كردم و بهش دادم بخوره خودم هم به اميد شاهرخ نمودنم  و صبحانه خوردم بعد طاها جونم بيدار شد با نشاسته واسش فرتني درست كردم اما لب نزد بعد يه سيب زميني روش كره و پنير پيتزا ريختم و گذاشتم ماكروفر و دادم آنام و طاها خوردن بالاخره شازده هم بيدار شد و  از آبگوشت ديشب قرار شد يه كم داغ كنم بدم بخوره اما نون نداشتيم و تا شاهرخ خواست بره مامان زودتر آماده شد و رفت . تلويزيون داشت برنامه پياده روي نجف تا ...
8 آذر 1393

سفر به شمال

پنج شنبه هفته پيش يعني 29 آبان تصميم گرفتم برم شمال دنبال مامان كه يه فته بياد پيش گل پسرام بمونه تا حالشون خوبه خوب بشه البته قراربود هفته قبل بريم كه مرضيه واسه پنج شنبه مي خواست واسه تولد طاها مهموني بده و سوپرايزش كنه و هماهنگي هاشو انجام داده بود اما چون كارهاي اداره شاهرخ تمام نشد گفتيم دوشنبه مي آيم و كلي حالگيري شد دوشنبه هم مرضيه به خيالش  اينكه ما درايم مي آيم رفته بود كيك و وسايل گرفته بود كه باز دوشنبه چون برنامه ماموريت شاهرخ به تهران مشخص شده بود ما زنگ زديم گفتيم نمي آييم مرضيه هم حسابي قاطي كرد و بعد شاهرخ زنگ زد و كلي ازش عذر خواهي كرد و اينكه بالاخره اين پنج شنبه برنامه مئن اوكي شد . شاهرخ پنج شنبه موند خونه تا من از ا...
6 آذر 1393
1